تا به حال شیش تا سرم نوش جون کردم،هفتمی هم مثل آیینه دق جلوم هست :|

دیشب دو واحد خون گرفتم

تراژدی ترین و درعین حال کمدی ترین لحاظات رو میگذرونم

دستام کبود شده از جای سرنگ برای ازمایش های ساعت به ساعت، آنوژکت (تسنیم املاش درسته؟) هم امونم رو بریده،برش داشتن دستم ورم کرده :|

تا به اینجا بدترین تزریق ها از جانب پرستارها بوده اما تا دلت بخواد بهیارها حرفه ای هستن

دیشب تراژدی ترین شب زندگیم بود :| توی یک دستم سرم،اون یکی دستم کیسه خون بهم وصل بود :|

حالا برسیم قسمت کمدی :))) یعنی توی اورژانس که من هستم سوژه هایی پیدا میشن که با وجودِ حالِ بدم نمیشه غش غش نخدید


از من به شما نصیحت اصلا اصلا اصلا باقله نخورید،ارزشش نداره

یک در هزار دونه ای نصیبتون میشه که سمی هست


مشخصات

آخرین ارسال ها

آخرین جستجو ها