در این چند روز سعی کرده ام از اخبار و بحث ها دوری کنم.شاید در این زمستان باید مثل کپک سرمان را زیر لحافمان کنیم و سرگرم دنیای خود شویم!شاید هم خود را به یک خوابِ زمستانی دعوت کنیم،عواطف و منطقمان را خواب کنیم تا راحت تر زندگی کنیم!

سعی میکنم به آمدنِ خواهرم فکر کنم و به برنامه ها و دروهمی هایمان اما نگرانی مانند ماری موذی نیش خود را میزند که اگر پروازش به مشکل بخورد چه؟

جوابی ندارم و پناه میبرم به زیر و بالا کردنِ این مجازیِ بی در و پیکر،به یک ویدیو کوتاه برمیخورم، خانمی در شبکه افق لابلای اظهاراتش درباره سردار میگوید"این خون باعث یک تکان جدی شد و ما یا باید اعتقادات و حرفا رو ببوسیم و بگذاریم کنار و یا وارد میدان شویم.هرکسی اعتقاد ندارد هم از ایران برورد!"

چندباری ویدیو کوتاه را میبینم و نمیدانم چه واکنشی به این منطقِ مزخرف نشان دهم،ناخوداگاه ذهنم فلش بک میزند به خاطرات بچگی،همان وقت هایی که از صبح تا ظهر بساط بازیمان به راه بود،در این بین همسایه های مسن اعتراض میکردند که بروید جلو خانه خودتان بازی کنید.

حال این خانومِ مجری همینقدر مالکیت هم برایمان ارزش قائل نمیشود.چشمانش را میبندد و میگوید مخالف هستی،برو!

عجب خیال خامیست دموکراسی و مذاکرات در این قرن حتی.زمانی که هرکسی خودش را بر حق میداند و حق دیگران را نادیده میگیرد.

+حالم بهم میخورد از این همه حق به جانب بودنیادم می اید در دین و زندگی دبیرستان میخواندیم که حتی دموکراسی بد است و ما که نظامِ مردم سالاری دینی داریم خوبیم.نمردیم و معنی مردم سالاری را هم فهمیدیم.


مشخصات

آخرین ارسال ها

آخرین جستجو ها